سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن سوی خیال
" باران می بارد به حرمت کداممان؟ نمی دانم! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد پس نیاز کن "
لینک دوستان

از خیلی ها شنیده بودم که مشکی رنگ عشقه ...چادر هم مشکی و هم عشق ..اما این بار عشق به خدا

اما انگار چادر مانند یک ملافه ی سیاه خسته کننده برای اوست
هر جایی که برای او خسته کننده میشود کنار میگذارد  ..

 پرسید : ( مگر چادر چه چیز خوبی دارد؟)

و من ...
این بار با جواب های زیاد ...
فقط مشکل این بود که نمیدانستم از کجا شروع کنم ..
رنگ چادرترنگ عظمت وابهت است.آیا نمیبینی که رنگ پرده خانه خدا مشکی ست؟
رنگ چادرت رنگ آرامش است.آسمان در شب زیباست و آرامش دهنده
رنگ چادرت رنگ اقتدار است.به همین دلیل در ورزشگاه های رزمی بالاترین درجه کمربند مشکی ست ..

گوهری باش ولی در صدف و پوشیده..حجاب خار است اما خاری است به چشم بیگانه و هر گلی که خار نداشته باشد زود چیده و نابود میشود ..

-مشکی یعنی شیک بودن .به همین دلیل لباس های مجلسی شیک مشکی اند و گاهی اوقات کت و شلوار دامادی ...

دوباره چادرش را سر میکند ..بدون حکمت و بدون فلسفه !! -

 

همیشه برای ارزش ها در سراسر دنیا هیچ حد و مرزی قائل نمیشویم،یعنی هر چه بیشتر باشد آن ارزش ها بهتر است...مثلا آدمها هر چه راستگوتر بهتر ، هر چه مهربان تر بهتر...برای اینکه بفهمیم حجاب یا بی حجابی کدام ارزش است می توان از همین سنگ محک استفاده کرد...آدم ها هر چه بی حجاب تر بهتر؟جواب این سوال منفی ست...حتی در آزادترین کشورها از نظر حجاب یک حدی گذاشته می شود...

یعنی نمی توانند بدون "هیچ گونه"پوششی در جامعه ظاهر شوند...حداقل ها را همیشه دارند...!پس می توان اثبات کرد که این حجاب است که ارزش است نه بی حجابی

 

"شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد"


[ یکشنبه 92/1/25 ] [ 8:37 عصر ] [ سیما ]
درباره وبلاگ

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم، نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی… نه آنگونه که گفتند و شنیدی، نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته و نه برده دینم. نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم. نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم. نه جهنم نه بهشتم، نه چنین است سرشتم. این سخن را من از امروز نه گفتم نه نوشتم، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم: حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو. گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته و در پرده بگویم، که کسی نشنود این راز گهربار جهان را. آنچه گفتند و سرودند … تو آنی خودِ تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی. تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی، تو ندانی که خود آن نقطه عشقی! تو خود اسرار نهانی. همه جا تو… نه یک جای، نه یک پای… همه ای، با همه ای، همهمه ای. تو سکوتی… تو خود باغ بهشتی، تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی، به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی. در همه افلاک بزرگی… نه که جزئی… نه چون آب در اندام سبوئی… خود اویی به خود آی تا به در خانه متروکه هرکسی ننشینی و بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل و وصل بچینی…. ................................................................ سیما هستم... ماییم و نوای بی نوایی، بسم الله اگر حریف مایی:)
برچسب‌ها وب