سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن سوی خیال
" باران می بارد به حرمت کداممان؟ نمی دانم! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد پس نیاز کن "
لینک دوستان

 

زنــــان مــوجـودات عــجــیبــی هــسـتنـد !
مـقـاوم جــلـوه میـکـننـد
در حــالـیـکـہ ..بـهـ سـخـتـی مـشـکـلات را دوام مـی آورنـد ..!
ســاده و زودبـاور جــلـوه مـی کـننـد
در حـالیـکـہ ..هیــچ دروغـی را بــاور نـمیـکـننـد..!
فــرامـوش کــار جــلـوه مـی کـننـد..
در حــالـیـکـہ ..هیـــچ اهــانتــی را فــرامـوش نـمیـکـنند..!
تــا زمــانـی کـه مـــــردی را عــاشـــقـــانــه دوسـت بـدارنــد... آن زمـــــان .....اشـتبـاهـاتــش را مـی بیــننـد ، امـا فــرامـوش مـی کـننـد ...دروغ هــایـش را مـی فــهـمـنـد ، امـا بــاور مـی کـننـد ...مـشـکـلاتــش را مـی بیــننـد ، امـا دوامــــــ مـی آورنـد ...زیـــرا کـهـ صــــــــادقــــــــانـــ ــهــ عــــشـــق مــی ورزنــــد .


[ پنج شنبه 92/1/29 ] [ 5:57 عصر ] [ سیما ]

عذرت خواهی کردن یه بهمنی همیشه به این معنا نیست که من اشتباه کردم و تو حق داشتی... ؛
گاهی معذرت خواستن به این معناست که     :
"
خُب دیگه خــــَــــــــــــــــــــــــــفه شو ادامه نده "
بهمنی ها اعصاب اعصاب جر و بحث ندارن !!!!!!!!!!!!

 

اصولا بهمنی ها از هیچ کس بدشون نمیاد و هیچ کس از نظرشون بد نیست مگر اینکه خلافش ثابت بشه!

 

همه در نظر یه بهمنی برابرن اما اگه از کسی خوششون بیاد از هیچ کاری براش دریغ نمی کنن. عشق یه بهمنی خاصه. عاقا تهش اینکه الکی بلد نیستن برای کسی زبون بریزن...

 

بهمنی ها اصولا خوششون نمیاد کسی تو کارشون فضولی کنه و بخواد سر از کارشون دربیاره...........
تا زمانی هم که نخوان هیشکی به هیچ وجه نمیتونه بفهمه...
پس خواهشا وقت خودتون رو تلف نکنین، اینقد هم رو اعصاب ما راه نرین میزنیم لهتون میکنیم...!!!!!!
آری... یه همچین آدمایی هستیم ما بهمنی ها...!


[ سه شنبه 92/1/27 ] [ 6:41 صبح ] [ سیما ]

از خیلی ها شنیده بودم که مشکی رنگ عشقه ...چادر هم مشکی و هم عشق ..اما این بار عشق به خدا

اما انگار چادر مانند یک ملافه ی سیاه خسته کننده برای اوست
هر جایی که برای او خسته کننده میشود کنار میگذارد  ..

 پرسید : ( مگر چادر چه چیز خوبی دارد؟)

و من ...
این بار با جواب های زیاد ...
فقط مشکل این بود که نمیدانستم از کجا شروع کنم ..
رنگ چادرترنگ عظمت وابهت است.آیا نمیبینی که رنگ پرده خانه خدا مشکی ست؟
رنگ چادرت رنگ آرامش است.آسمان در شب زیباست و آرامش دهنده
رنگ چادرت رنگ اقتدار است.به همین دلیل در ورزشگاه های رزمی بالاترین درجه کمربند مشکی ست ..

گوهری باش ولی در صدف و پوشیده..حجاب خار است اما خاری است به چشم بیگانه و هر گلی که خار نداشته باشد زود چیده و نابود میشود ..

-مشکی یعنی شیک بودن .به همین دلیل لباس های مجلسی شیک مشکی اند و گاهی اوقات کت و شلوار دامادی ...

دوباره چادرش را سر میکند ..بدون حکمت و بدون فلسفه !! -

 

همیشه برای ارزش ها در سراسر دنیا هیچ حد و مرزی قائل نمیشویم،یعنی هر چه بیشتر باشد آن ارزش ها بهتر است...مثلا آدمها هر چه راستگوتر بهتر ، هر چه مهربان تر بهتر...برای اینکه بفهمیم حجاب یا بی حجابی کدام ارزش است می توان از همین سنگ محک استفاده کرد...آدم ها هر چه بی حجاب تر بهتر؟جواب این سوال منفی ست...حتی در آزادترین کشورها از نظر حجاب یک حدی گذاشته می شود...

یعنی نمی توانند بدون "هیچ گونه"پوششی در جامعه ظاهر شوند...حداقل ها را همیشه دارند...!پس می توان اثبات کرد که این حجاب است که ارزش است نه بی حجابی

 

"شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد"


[ یکشنبه 92/1/25 ] [ 8:37 عصر ] [ سیما ]

من یک دختـــــــر ایــــرانـــیـــــم
بــــــــدان "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود....
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد........
روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته...
ارزان نمی فروشم....
دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد.....
بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش..

فقط برای خودم هستم!

من؟!

چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست، این من!

نه زیبایم، نه مهربانم، نه عاشق و نه محتاج نگاهی...!

فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست.

فقط برای خودم هستم... خوده خودم! مال خودم! صبورم و عجول! سنگین، سرگردان، مغرو، قانع، با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگی زیاد!

و برای تو که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی را، هیچ ندارم، راهت را بگیر و برو..... حوالی ما توقف ممنوع.


[ یکشنبه 92/1/25 ] [ 11:8 صبح ] [ سیما ]

من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست…

نه در آن بالاها!

مهربان، خوب، قشنگ…
چهره‌اش نورانیست

گاه‌گاهی سخنی می‌گوید،
با دل کوچک من،
ساده‌تر از سخن ساده من

او مرا می‌فهمد‌!
او مرا می‌خواند،
او مرا می‌خواهد،
او همه درد مرا می‌داند…

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می‌نگرم،
آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…

که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.

او خدایست که همواره مرا می‌خواهد،

او مرا می‌خواند
او همه درد مرا می‌داند…


[ شنبه 92/1/24 ] [ 1:5 عصر ] [ سیما ]
این روزها خوابم نمی آید ؛ فقط میخوابم که بیدار نباشم...

تا نبینم؛ نشنوم؛ حس نکنم...

بی مهری ها را ؛ دورویی ها را ؛

سردی ها را ؛

بی عاطفه گی ها را...

 


 


[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 8:35 عصر ] [ سیما ]
اینجا زمین است

ساعت به وقت انسانیت خواب است

دل عجب موجود سخت جانی است!

هزار بار تنگ میشود;

میشکند;میسوزد;میمیرد؛

و باز هم می تپد......

اینجا زمین است

رسم آدم هایش عجیب است

اینجا که گم میشوی،

به جای آنکه دنبالت بگردند؛

فراموشت میکنند.....

اینجا زمین است

زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی؛

فردا به خودم خواهی رسید؛

حال و روزت دیدنی است....



[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 8:32 عصر ] [ سیما ]

ما زن ها گذشت رو خوب بلدیم !

گذشت از بدیها ؛

تهمت ها ،

اشتباهات !

گذشت از اخمها ؛

دادها ،

زیر آبی رفتن ها !

گذشت از خیانت و خیانت و خیانت !

اما ....

این ظاهر ماست ؛

وقتی دیدین گذشتیم حتی از خیانت ،

بدونید از شما گذشتیم ! ساکت و آروم ....

ما زنهای وفادار همونطور که محکم می مانیم !

محکم هم میرویم ... !!!


[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 8:31 عصر ] [ سیما ]

گاهی دلت از زنانگی میگیرد
میخواهی کودک باشی
دختر بچه ای که
به هر بهانه ای به اغوشی پناه میبرد
و اسوده اشک میریزد
زن که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی....


[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 8:29 عصر ] [ سیما ]
دختر که باشی

 

اگر زیبا باشی چهره ات را هزار نفر لایک میکنند

اما اگر قیافه ای نداشته باشی

عاشقانه ترین احساست خریدار ندارد

 


 


[ سه شنبه 92/1/20 ] [ 8:27 عصر ] [ سیما ]
درباره وبلاگ

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم، نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی… نه آنگونه که گفتند و شنیدی، نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته و نه برده دینم. نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم. نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم. نه جهنم نه بهشتم، نه چنین است سرشتم. این سخن را من از امروز نه گفتم نه نوشتم، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم: حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو. گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته و در پرده بگویم، که کسی نشنود این راز گهربار جهان را. آنچه گفتند و سرودند … تو آنی خودِ تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی. تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی، تو ندانی که خود آن نقطه عشقی! تو خود اسرار نهانی. همه جا تو… نه یک جای، نه یک پای… همه ای، با همه ای، همهمه ای. تو سکوتی… تو خود باغ بهشتی، تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی، به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی. در همه افلاک بزرگی… نه که جزئی… نه چون آب در اندام سبوئی… خود اویی به خود آی تا به در خانه متروکه هرکسی ننشینی و بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل و وصل بچینی…. ................................................................ سیما هستم... ماییم و نوای بی نوایی، بسم الله اگر حریف مایی:)
برچسب‌ها وب