آن سوی خیال " باران می بارد به حرمت کداممان؟ نمی دانم! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد پس نیاز کن "
| ||
اینجـآ دختری هست که هر شب شبهایش پر از بغض است... پر از درد است،پر از سوال است... دیگر خسته شده ام از اینکه آدم هآ برای توصیف من بگویند چقدر خوب آدم هآ رآ آرام میکنی! چقدر خوب از پس خودت بر می آیی! متنفرم از اینکه یک لبخند پهن بزنند و بگویند چقدر تو خوب و پخته رفتار میکنی! اینجا دختری ست که بعد از شنیدن هر دردی در خلوت خودش زانو میزند... شوکه میشود... ،اشک میریزد... و اتفاقا خیلی بیشتر از بقیه دردش می آید ! دلم میخوآهد آدم هآ حواسشان باشد من هم دلم میخوآهد... [ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/1/20 ] [ 8:21 عصر ] [ سیما ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |